تاسوعاست و البرز بغض دارد؛ هنوز آفتاب کامل بالا نیامده، اما دلهای مردم روشن است، دستهها یکییکی میرسند و کوچهها و خیابانهای اطراف میدان قدس، شاهعباسی و پیادهراه امامزاده حسن (ع) دیگر جا برای عبور ندارد، هر طرف نگاه کنی، پرچم است و علم و دلی که بیقرار لبیک به عباس است.
Thank you for reading this post, don't forget to subscribe!به گزارش خبرگزاری ایمنا از البرز، امروز روز عباس است؛ روز سقای کربلا؛ مردمی که آمدهاند، تنها عزادار نیستند؛ آمدهاند عهد ببندند. مادری که کودکش را با سربند یا ابوالفضل در بغل دارد، جوانی که چشمهایش لبریز اشک است و نگاهش دوخته به پرچمها، مردی که در سکوت، شانههایش از هقهق میلرزد… همه آمدهاند تا بگویند: «یا عباس، ما هنوز دست از علم تو برنداشتهایم.»
و در این میان، پسربچهای با نگاه خیس و دستانی بالا آمده، زیر لب چیزی زمزمه میکند. شاید دارد میگوید: «آقا، دست من را بگیر، تو که خودت دست نداشتی…»
اینجا اشک حرمت دارد. نگاهها دنبال نگاهی است که روزی مشک را پر کرد اما جرعهای نیاشامید.
اجتماع بزرگ «یومالعباس» در استان البرز، امسال هم چون سالهای گذشته، شکوه یک همدلی بیمثال را رقم زد. حضور هزاران دلباخته اهلبیت (ع)، هیأتهای مذهبی، موکبها، خادمان حسینی و مردمی که از دور و نزدیک خود را رساندهاند، تصویر عجیبی از ارادت خلق کرد؛ ارادتی که در صدای نوحهها، در تپش سینهزنیها و در بوی نذریها تنیده بود.
روایت عشق از زبان مداحان و عالمان
با اجرای شفیع شعلهکار و سخنرانی حجتالاسلام شیخ محمدتقی وکیلپور، مجلس حال و هوایی ویژه گرفت. حاج شوذب محمدی، حاج حبیب عبداللهی، کربلایی محمد شعبانپور و کربلایی علی معظمی هر کدام با نغمههایی جانسوز، داغ علمدار را تازه کردند.
صدای «یا ابوالفضل» در گوش میپیچد و باد، علمها را به حرکت در میآورد. گویی هر پرچم، داستانی است از وفاداری.
خادمان بینام و نشان، قهرمانان واقعی این روز
موکبها، یکی پس از دیگری، با چای، خرما، آب خنک و نذریهای متبرک از عزاداران پذیرایی میکنند. بعضی از خادمان موکبها شب را در همانجا گذراندهاند تا زودتر از همه باشند. برخی با دستهای چروکیده، بعضی با پاهای تاولزده، بعضی با دلهایی که عزیزانشان را در راه همین حسین (ع) دادهاند.
و چه زیباست که در این میان، حتی اگر کسی نتواند سینه بزند، دلش به همان اندازه میتپد. چرا که «یومالعباس» فقط یک آئین نیست؛ پیماننامهای است میان مردم و قهرمان بیدستی که هنوز دست همه را میگیرد.
در میان شلوغی، صدایی شنیده میشود: «عباس! برائت گریه نمیکنم، برای بیکسی خودم اشک میریزم…»
و این یعنی، این اجتماع فقط برای عزاداری نیست؛ برای امید است، برای توسل، برای یافتن راه در تاریکیها.
سازمان تبلیغات اسلامی استان البرز در کنار نهادهای مختلف فرهنگی و اجرایی، با مدیریت منسجم و همدلانه، زمینه این اجتماع باشکوه را فراهم کرد.
ترافیک، نظم، امنیت و خدمات رفاهی با دقت و آرامش مدیریت شد تا تنها چیزی که باقی بماند، صدای یا ابوالفضل باشد و تصویری که تا سال بعد در ذهنها حک میشود.
منبع: ایمنا – البرز
از شما سپاسگزاریم که نظرات و پیشنهادات سازنده تان را با ما در میان می گذارید